علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

علی جونم چهارساله شد

سلام به پسر نازم با دو روز تاخیر تولدت مبارک گل نازم. امسال، میخواستم برات یه تولد پسرونه بگیرم اما برنامه خیلی یهویی طور دیگه شد. از اونجایی که امسال تولدت روز بعد از میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، شب عید باباجون برای من کیک خریدن و روز مادر رو جشن گرفتیم. شام میلاد هم قرار بود عمو سید بیان دور هم باشیم . به بابایی گفتم فردا تولد شماست، گفتن پس بقیه رو هم بگین بیان همین امشب جشن تولدشو بگیریم. اینجوری شد که یه تولد ساده اما خیلی شاد برات گرفتیم و کلی با دوستات بازی کردی. بقیه عکسات توی گوشی باباجونه. اما عکسای این دفعه مشهد که دایی جون زحمت کشیدن بردنتون شهربازی معارفی همیشه دلت میخواست ...
29 بهمن 1398

۲۲بهمن و سلیمانی ها

من هم سلیمانی ام ای ترامپ از من بترس از همه سلیمانی های ایران بترس روزی خواهیم آمد با لباس مقدس سپاه قدس و عکس سردارمان کاخ سیاهت را جهنم خواهیم کرد برایت هرچند همین حالا هم ، ثانیه ثانیه عمرت ، از ترس مواجهه با ما جهنمی میگذرد. وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد... لشکر صاحب زمان آماده است ان شاالله... ...
22 بهمن 1398

سفر مشهد

سلام به گل پسر خودم اومدم برات از خوشمزه کاریات بنویسم نفسم هنوزم شیرین زبونی و حرف ر ، ل تلفظ میکنی. عاشق پلیس شدن و پاسدارهایی برات پارچه خریدیم دادیم خیاط برات یه لباس تا راهپیمایی ۲۲ بهمن بدوزه. تموم بشه عکسشو میذارم. راستش قرار بود خودم برات بدوزم اما حقیقتا شریفه نمیذاره بشینم پای خیاطی. این ترم درسی هم تموم شد و شما بازم موقع امتحان رفتن من بهانه میگرفتی و چندتا امتحان باهام اومدی. دوتا امتحانم که کنارم سرجلسه خوابت برد. کلا توی حوزه امتحانی همه مراقبین و خانومایی که میومدن امتحان بدن منو میشناختن که با سه تا بچه میرم امتحان. مسوولیت پذیر تر شدی . تا حدودی کارای خودتو انجام میدی . و اینا به لطف تولد خواهر کوچول...
20 بهمن 1398
1